باهَلَ و بلَّغ

جان پیامبر در روز مباهله وصی او در روز غدیر شد

جان پیامبر در روز مباهله وصی او در روز غدیر شد

غریب ترین ایام زندگی ما؟!

ازغریب ترین ایام زندگی ما ایام مباهله است. خیلی از ما عالمانه حرف می‌زنیم و عوامانه فکر می‌کنیم در نتیجه آن ارکان ولایت را تقریباً از دست می‌دهیم در حالی که آن اجزای غیر رکنی را خیلی محترم می‌شمریم مانند اول ذیحجه که سالروز ازدواج وجود مبارک حضرت امیر با فاطمه زهرا(سلام الله علیهما) است اینها جزء واجبات غیر رکنی است.

در نماز یک واجب رکنی داریم یک واجب غیر رکنی، در خصوص امامت و ولایت نیز همین طور است؛ غدیر جزء واجبات رکنی امامت است، مباهله جزء واجبات رکنی ولایت است ، با سالروز ازدواج فرق می‌کند. در حالی که نه رسانه‌ها از او نام می‌برند و نه حوزه‌ها خبری هست! آن وقت آن مسائل واجبات غیر رکنی را خیلی دامن می‌زنیم، آنها هم واجب هست اما مثل اجزای نماز است لکن حمد و سوره کجا، رکوع و سجود کجا؟! حمد و سوره واجب غیر رکنی است اما رکوع و سجود واجب رکنی است.

وقتی مأمون(علیه من الرحمن ما یستحق) ، به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) عرض می‌کند به چه دلیل علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) افضل است؟ ایشان دیگر نفرمود غدیر، فرمود با ایه ﴿انفسنا﴾ ، خدا وقتی وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام را جان پیغمبر می‌داند از این بالاتر فضیلت فرض می‌شود؟! «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» که گفته ی خود پیغمبر است هر چند آن هم از طرف خداست، کجا؛ و اینکه ذات اقدس اله خود فرموده علی جان پیغمبر است، کجا؟! و وجود مبارک امام رضا علیه السلام به این استدلال کرد .


آیت الله العظمی جوادی آملی در درس تفسیرسوره حجرات

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۶، ۱۷:۲۰ - محمد رضا فرزین
    احسنت

۴ مطلب با موضوع «نثر ، متن ادبی ، شعر» ثبت شده است

حق و باطل در مدینه روبروست

اهل حق را حق پرستی آبروست

حق پرستان همچو انگشتان دست

پرتو این حق پرستان هرچه هست

اهل بیت مصطفی دانی که پنچ

رحمت لعالمین مانند گنج

مصطفی ختم رسل در پیش بود

منزلت از هر پیامبر بیش بود

درگه حق او که برتر از همه

در بغل دارد حسین فاطمه

سبط اکبر در کنار مصطفی ست

دست او در دست خیر انبیاست

بعد پیغمبر علی مرتضی ست

جانشن و همچو جان مصطفی ست

فاطمه خیرالنساء العالمین

فاطمه نور سماوات و زمین

مقتدای او پسر عمش علی است

تا قیامت مرتضی بر حق ولی است

آیت حق اهل بیت مصطفی ست

مستجاب الدعوه  ارض و سماست

اهل نخجران روبرو با حق شدند

از کشیشان و نصارائی بُدند

پیش روی حق را کشیشان دیده اند

فکر نفرین راز دل برچیده اند

جزیه دادن را همه کردی قبول

سر فرود آورده در پیش رسول

مسجدی با نام آن عرصه بجاست

پرچم پیروزی آل عباست

چون حکومت در مدینه جان گرفت

سرزمین های رُم و ایران گرفت

هر که را حُب محمد در دل است

چلچراغ روشن هر محفل است

تا ابد بر جا بماند این سرود

بر محمد گو و آل او درود

تا توانی گو «طبیبا»این درود

درگه حق این دعا مقبول بود


شعر بالا سروده ای بود از جناب آقای دکتر اکبر بهداد ( طبیب )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۴۰
حدیث

در هاله ای از نور، آرام آرام پیش می آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم می شد.

عده ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور دارند؛ با صلیب های به ظاهر آراسته، با ناآرامیِ تمام و با گیسوان چلیپایی، بازی می کردند و تمام ذهنشان سرشار از شکّ بود؛ شکّ به آن چه در دست و دلشان بود.

امّا آنان که در هاله ای از نور پیش می آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.

هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان می داد که آن «پنج تن»، آیینه ی جمال الهی اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین. و عنایت الهی، آنان را زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان می تراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.

پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه ی عظمت الهی و سر چشمه ی زلال معرفت است.

چه کسی می تواند به انکار برخیزد؛ وقتی که آدم علیه السلام بگوید: اِلهی یا حَمیدُ بِحَقّ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم ...؟

وقتی که نوح بگوید: ...، وقتی ابراهیم و موسی و عیسی بگوید: ... چه کسی می تواند انکار کند!

محمّد صلی الله علیه و آله وسلم یعنی: قرآن، یعنی: لَوْلاک لَما خَلَقتُ الْاَفْلاک؛ علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام یعنی: محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، یعنی: اِنَما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.

چه کسی می تواند سخاوت خورشید، شرافت ماه، صداقت آب، کرامتِ درخت و نجابت گل را نادیده بگیرد.؟!

رنگ از رخسار «ابو حارثه» و نصارای نجران پریده بود و لرزش دست هایشان، نشان از ضعف و پشیمانی داشت. نجوایی در ضمیر ناخودآگاه ابو حارثه جریان گرفت او که عطر پیامبران دارد، او که مثل پیامبران می نشیند، او که آسمان و زمین می ستایندش. از آن لحظه که دست هایش بوی قنوت بگیرند، توفان خشم الهی، همه ی دشت ها و کوه ها را متلاشی خواهد کرد. از جا می خیزد و سر بر آستانِ کبریایی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گذارد: ای ستوده ترین خلقت الهی، ای آسمانی ترین آیینه ی خلقت و ای حقیقت محض! رضای ما، در رضایت تو است و رشته ی جان ما در دست های آسمانی ات.

در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسلیمیم  لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی


متن بالا به قلم برادر ارجمند آقای سید علی اصغر موسوی بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۳
حدیث

آنان که با مه آلوده ترین شب ها پیمان بسته بودند، آمدند تا آفتاب حقیقت را به تاریکی فرو افکنند. تو آمدی؛ چون ماهی درخشان که کهکشانی از ستاره ها را به همراه دارد. آنان نمی دانستند که سپیده را نفرت تیرگی، کارگر نیست و دست های سبز بهار را رگبار زرد خزان، فرو ریختن نمی تواند. معاشران حق، به آیه های آبی آسمان تکیه دارند و جز به راستی زبان نمی گشایند.

همراه با چهار دلیل محکم

دست در دست فرزندان آبشار آمدی؛ با اطمینانی که تار و پودت را روشن می کرد. آمدی؛ با چهار نشانه سبز، چهار دلیل محکم که نگاهشان، خانه برانداز توفان جهل و سیاهی بود. آمدی تا حقانیت خورشید را در خواب آلوده ترین چشم ها، بشارتی ابدی باشی. روز برمی آید - حتی در هجوم ابرهای بی خبری - و مژده آگاهی و رویش را با خود خواهد آورد.

پرده از چشم های نجرانیان کنار رفت

پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید، درباره عیسی بعد از آن که به وحی خدا به احوال او آگاهی یافتی، بگو بیایید! ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخیزیم تا دروغ گویان و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. عطر یقینت که در همه جا پیچید، پرده های تردید از دیدگان بی خبر نجرانیان کنار رفت. آنان دریافتند که تو نیز چون مسیح علیه السلام ، پیام آور مهربان آئینه ای و بشارت دهنده رستگاری انسان ها.


متن بالا به قلم بانوی گرامی سرکار خانم معصومه داودآبادی بود


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۲۳
حدیث

چون همیشه، ایمانی راسخ در دریای نگاهت موج می‏زد.
تمام فانوس‏ های هدایت را روشن کردی، دلیل و برهان قاطع برایشان آوردی، معجزه قرآن را به همه نمایاندی و حتی انجیل را بر صدق گفتارت گواه گرفتی؛ ولی نور هدایت، راه نفوذی در دل‏هایشان نیافت.
خدا بر ضمیر نهانشان آگاه بود و نیت‏ های ناپاکشان را می‏دید؛ پس وحی فرستاد که پیامبرم! «به آنانی که بعد از علم و دانشی که به تو رسیده، با تو ستیز می‏کنند بگو که فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لعنت...»
شما پنج نفر...
روز مباهله فرا رسید. تلاطم مهیبِ شک و تردید، آرامش پوشالی قلب‏ هایشان را درهم کوبیده بود. آرزو می‏کردند تو را با گروهی از یاران و سربازانت ببینند تا اینکه با خاندان سراسر نورت به میدان مباهله قدم بگذاری.
ولی تو آمدی؛ با دنیایی که محو تماشای جمال و هیبت خاندان پاک و روحانی‏ ات شده بود. قلب زمان از استواری گام ‏های علی علیه ‏السلام به تپش افتاد و گل‏ های یاس، به تماشای فاطمه علیه السلام عطرافشان شدند. دست در دانه اهل آسمان، حسن علیه‏ السلام ، را در دستان مهربانت داشتی و جگرگوشه ‏ات حسین علیه‏ السلام را عاشقانه به سینه چسبانده بودی. زمین بر آسمان فخر می‏فروخت که بر پشت او گام می ‏نهید و آسمان از دیدن آن همه شکوه و وقار، به وجد آمده بود. باد، عظمت ایمانتان را در گوش هزار سرو آزاد نجوا کرد و یک دشت شقایق، شیفته پاکی نگاهتان شد... . و نجران، به حقانیت این خاندان، اعتراف کرد.

متن بالا به قلم بانوی گرامی سرکار خانم فاطره ذبیح ‏زاده بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۰۰
حدیث