چرا مسیحیان نجران وقتی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را دیدند مسلمان نشدند؟
پاسخ زیبای حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی به این سوال:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به اسقف مسیحیان فرمود مسلمان شوید. اسقف
گفت من قبل از شما مسلمان بودم. پیامبر اکرم فرمود کسی که تثلیث را قبول
دارد مسلمان نیست و مشرک است. بعد پیامبر فرمود من می دانم چرا مسلمان نمی
شوید:
یمنع من اسلامکم حب شرب الخمر و حب التثلیث و اکل الخنزیر
شما سه گناه دارید که آن باعث می شود که مسلمان نشوید، ۱- به صلیب علاقه
دارید و محبت آن به دل شما رفته و صلیب حرام است. ۲- گوشت خوک می خورید. ۳-
شراب خوار هستید.
یعنی کسی که گناه می کند، عاقبتش این است که نمی تواند مسلمان شود. ثُمَّ
کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ
اللَّهِ
عاقبت گناه این است که انسان منکر خدا می شود. یعنی کسی که گناه می کند
فهمش عوض می شود، مطالب را درست نمی فهمد. اگر انسان بخواهد سلامت فکر
داشته باشد، فکرش مستقیم باشد و اعوجاج در اندیشه و در فکر نداشته باشد راه
آن این است که گناه نکند.
اگوستین سه قرن قبل از پیغمبر اسلام در کتابش می گوید: اگر کسی گناه کند،
فهمش نادرست می شود. به اندیشه ها و آراء انسان گنهکار اعتماد نکنید.
پیامبر اکرم در حدیثی می فرمایند: هرکس که یک گناه کند، یک مقدار از عقلش
را برای همیشه از دست می دهد و دیگر آن عقل به او برنمی گردد.
و پیامبر خدا به مسیحیان نجران فرمود علت اینکه شما مسلمان نمی شوید این است که گناه می کنید.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تبیین لغوی و اصطلاحی واژۀ مباهله می فرمایند:
مباهله در اصل از ماده بهل (بر وزن سهل) به معنى رها کردن
است و حتى در تعبیرات فارسى خود نیز این جمله را به کار مىبریم که فلان
شخص را بِهِل کردهاند یعنى به حال خود رها نمودهاند. و در تفسیرهاى مذهبى
مباهله به معنى آن است که دو گروه بر سر یک امر مذهبى در برابر هم قرار
گیرند، و هر کدام درباره دیگرى نفرین کند، نفرین هر کدام مؤثر واقع شد دلیل
حقانیت او است.لذا
هرگاه دو نفر بعد از بحثهاى منطقى و استدلالهاى عقلى و برهانهاى روشن،
نتوانستند یکدیگر را قانع کنند، در اینجا هر کدام در حقّ دیگرى نفرین
مىکند و چنین مىگوید: «اگر من بر حق هستم و تو خلاف مىگویى به مجازات
الهى گرفتار شوى» و دیگرى هم همین را تکرار مىکند. و به درگاه خدا تضرع
مىکند و از او مىخواهد که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند؛ همان کارى
که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در برابر مسیحیان نجران کرد. به چنین کارى با حصول شرائطش «مباهله» مىگویند.
ارتباط معناى لغوى و اصطلاحى «مباهله» با یکدیگر روشن است؛ زیرا در مباهله
شخصى که مدّعى است حق مىگوید طرف دیگر را رها مىکند و امر او را به
خداوند محوّل و واگذار مىنماید.
برای خواندن متن کامل تأمّلی در حقیقت «مباهله» از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) کلیک کنید.
ابن تیمیه در رابطه با دلالت آیه مباهله و دیدگاه شیعه چنین مى نویسد:
«اما این که پیامبر صلى الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و
حسین علیهم السلام را در مباهله با خود همراه ساختند; روایتى صحیح است. این
روایت را مسلم، از سعد بن ابى وقّاص نقل کرده است. سعد در روایتى مفصّل و
طولانى مى گوید: وقتى آیه (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا
وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ) نازل
شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام
را فراخواند و فرمود:
اللهمّ هؤلاء أهلی;
خدایا! اینان اهل من هستند.
اما این روایت بر امامت و افضل بودن، دلالتى ندارد.
علاّمه حلى در ذیل این روایت مى گوید: خداوند در این آیه على علیه السلام
را نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله مى داند، بى تردید به معناى اتّحاد
وجودى این دو نیست. زیرا اتّحاد محال است. پس به معناى مساوات این دو خواهد
بود. وقتى پیامبر ولایت عامه دارند، شخص مساوى با آن حضرت نیز این مقام را
دارد.
در پاسخ او باید بگوییم: ما نمى پذیریم که پس از محال بودن اتّحاد میان این
دو شخص، باید مقصود مساوات میان آن ها باشد. دلیلى بر این مساوات وجود
ندارد. بلکه اساساً وجود مساوات امرى غیرممکن است; زیرا هیچ کس ـ نه
على علیه السلام و نه فرد دیگرى ـ با رسول خدا صلى الله علیه وآله برابر
نیست.
واژه «انفسنا» در زبان عرب اقتضاى مساوات ندارد; چرا که خداوند متعال درباره جریان «إفک; داستان تهمت زدن» نیز مى فرماید:
(لَوْلا إِذْسَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا);2
چرا هنگامى که آن (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان باایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند و نگفتند: این دروغى بزرگ و آشکار است؟!
خداوند، درباره داستان بنى اسرائیل مى فرماید:
(فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ);3
پس توبه کنید; و به سوى خالق خود باز گردید و خود را به قتل برسانید!
یعنى برخى، برخى دیگر را بکشید. در این جا نمى توان گفت: این افراد مساوى
باشند و کسى که گوساله پرست است با آن که گوساله نمى پرستد; مساوى است.
هم چنین در این سخن خداوند که (لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ); «خود را نکشید» معناى تساوى و برابر بودن مد نظر نیست.
خداوند متعال مى فرماید:
(وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).4
یعنى برخى از شما به برخى دیگر نیش نزند و عیب نگیرد.
در این جا از تمام مؤمنان خواسته شده که چنین صدمه اى را در حق یک دیگر روا
ندارند. در حالى است که همه آن ها از مقام و فضیلتى یکسان برخوردار نبودند
و باید گفت: نه ظالم مانند مظلوم است و نه امام مانند مأموم.
در این راستا مى توان به این سخن خداوند نیز اشاره کرد که مى فرماید:
(ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ).5
یعنى هم دیگر را مى کشید.
با این تفاصیل باید گفت: حال که لفظ «نفس»، در عبارت قرآنى (أَنْفُسَنا
وَأَنْفُسَکُمْ) مانند معناى این واژه در آیات (وَلا تَلْمِزُوا
أَنْفُسَکُمْ)و (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ
وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا) و موارد دیگرى است و در این آیات
وجود این تساوى غیر ممکن است; پس باید گفت: در آیه مورد بحث نیز، دلالت بر
تساوى با قوت بیشترى منتفى است.
نویسندگان | |
زهرا امرایی* 1؛ محمدجواد رضایی ره2 | |
1مدرس دانشگاه خوارزمی تهران | |
2استادیار دانشگاه خوارزمی تهران |